چهره های برجسته ادبیات سیاسی مشروطه
دردا كه دوای درد پنهانی ما *** افسوس كه چاره پریشانی ما
در عهده جمعی است كه پنداشته اند *** آبادی خویش را به ویرانی ما
(صافی اصفهانی، 1213قمری)
«اگر كسی بخواهد برای ادبیات انقلابی و وطنی تاریخی بنگارد، باید از زمان سرودن این رباعی آغاز كند.» (1)
آسمان ادبیات معترض دوران قاجاری چندین ستاره داشت، از آن میان تنها به چند نفر كه بر گفتمان ادبیات سیاسی دوران مظفری تأثیر بیشتری نهادند، اشاره می شود:
میرزا علی اكبر طاهرزاده صابر (1329-1279ق)
از شاعران ملی آذربایجان قفقاز است كه تأثیر چشمگیری در تفكر مشروطه خواهی داشت. «عباس صحت» یكی دیگر از شاعران آذربایجان در مورد میزان نفوذ صابر بر گفتمان آن دوره می نویسد: «اشعار صابر در این پنج سال بیش از یك اردوی مسلح در پیروزی مشروطیت ایران مؤثر افتاد.» (2)هوپ هوپ نامه (هدهدنامه) عنوان مجموعه اشعار فكاهی اوست كه بر گفتمان هزل آلود و طنزپرداز ایران بسیار مؤثر بود. «ملانصرالدین» و ظاهراً «نسیم شمال» در طنز به او نظر داشته اند.
میرزا فتحعلی آخوندزاده (1228-1295)
در خامنه تبریز زاده شد. بعد به قفقاز رفت. 16 ساله بود كه قفقاز از ایران جدا شد و: «همین امر آتش تند میهن پرستی را در او شعله ور ساخت» تا آنجا كه «یكی از پیشوایان فكر ناسیونالیسم در ایران» شد. (3)ناسیونالیسم موردنظر او بر چند پایه استوار بود: «یكی ستایش گذشته به ویژه ایران پیش از اسلام، دیگری اصلاح خط الفبا و سوم عرب ستیزی» (4). آخوندزاده بنیانگذار نمایشنامه نویسی در ایران محسوب می شود. او شش نمایشنامه به زبان تركی و به تأثیر از گوگول و مولیر نوشت. نمایشنامه های او از حیث گزندگی و نیش داری از شب نامه دست كمی نداشت. در حدود سال 1290 قمری، میرزا جعفر قرچه داغی آنها را به فارسی ترجمه كرد. كسانی مثل میرزا ملكم خان و میرزاآقا خان كرمانی در كارهای خویش از او تقلید كردند. ملكم خان برخی رسالات خود را به شكل گفتگوی تئاتری نوشت و میرزاآقاخان در نمایشنامه «سوسمارالدوله» از او گرته برداری كرد. (5) افزون بر این، وی جزو نخستین كسانی است كه در مورد نقد و نقادی بحث كرده است و واژه «كریتیك» را به كار برده است:
«این قاعده در یوروپا متداول است و فواید عظیم در ضمن آن مندرج؛ مثلاً وقتی كسی كتابی تصنیف می كند، شخص دیگری در مطالب تصنیفش ایرادات می نویسد... نتیجه این عمل این است كه رفته رفته نظم و نثر و انشاء و تصنیف در زبان هر طایفه یوروپا سلاست به هم می رساند و از جمیع قصورات به قدر امكان مبرا می گردد... اگر این قاعده به واسطه روزنامه طهران در ایران نیز متداول شود، هر آینه موجب ترقی طبقه اهل ایران خواهد شد.» (6)
در سال 1280 در یكی از نوشته هایش خطاب به ایرانیان می نویسد: «ای ایرانیان، اگر می توانستید منافع آزادی و حقوق بشر را دریابید، شما هرگز بردگی و فروتنی را نمی پذیرفتید. شما به آموختن دانشها می پرداختید و انجمن های سری بنیاد می كردید و با یكدیگر متحد می شدید كه خود را از استبداد مستبدین رها سازید.» (7)
او از «حاكمیت اراده» و محدودیت قدرت پادشاه و همچنین از ملت، ملیت، وطن و وطن پرستی بحث می كند: «وطن پرست كسی است كه خود را قربانی ملت و كشور خود می كند تا آزادی به دست آورد و به ملت و وطن خویش سود رساند.» (8)
گفتنی است كه او در پاره ای موارد از جمله اصلاح خط و الفبا اندیشه هایی نادرست در سر می پرورانید.
میرزاآقاخان كرمانی (1314-1270ق)
ادوارد براون كتاب خودش، انقلاب ایران را (9)، با شعری از میرزاآقاخان آغاز می كند:به ایران مباد آنچنان روز بد *** كه كشور به بیگانگان اوفتد
نخواهم زمانی كه این نوعروس *** بیفتد به زیر جوانان روس
به گیتی مباد آنكه این حور دیس *** شود همسر لردی از انگلیس
چند روز پس از سرودن این شعر در زندان «طرابوزان»، میرزاآقاخان در تبریز به دست پلید ولیعهد محمدعلی میرزا اعدام شد... «آزادی، عدالت و وطن» تثلیث مقدس او بود و خرافه پرستی، جهل و عقب ماندگی سه اقنوم شیطانی اش!
آثار مهمش: آیینه اسكندری، سه مكتوب، صد خطابه، هفتاد و دو مت، رضوان و نامه باستان. آیینه اسكندری یك اثر تاریخی است. به گفته خودش «این كتاب را نام نهادم «آیینه اسكندری» تا بر تو عرضه دارد احوال ملك دارا» آنچه در مورد این اثر ناتمام می توان گفت، این است كه در روزگاری كه در زیر سایه «سپهر» پرفریب «ناسخ التواریخ» های بی اصل و اساس نوشته می شد و در آن هیچ یك از معیارها و ضوابط نویسندگی و تاریخ نویسی رعایت نمی شد؛ آیینه اسكندری می خواست خود را با ضوابط و موازین علم تاریخ نگاری منطبق و مجهز سازد. میرزا آقاخان به رسالت تاریخ و فلسفه تاریخ نگاری و ضمناً «فقر تاریخی گری» در ایران قاجاری كاملاً پی برده بود: «ملتی كه تاریخ گذشتگان و اسباب ترقی و تنزل خود را نداند، كودكی را ماند كه پدر و نیاكان خود را نشناسد... بدیهی است كه پیشامد حال آیندگان را هم نخواهد دانست.» (10)
در مورد ضرورت تاریخ، اندیشه او هم با عقاید ماكیاولی منطبق است و هم با عقاید ادموند برك. ماكیاول در كتاب گفتارها می نویسد: «خردمندان گویند و گفته آنان بی دلیل نیست، هر ان كس كه بخواهد آینده را پیش بینی كند، باید از گذشته عبرت آموزد؛ زیرا رویدادهای زندگی انسان همواره با رویدادهای گذشته همانندند.» (11)
برك خطاب به انقلابیان فرانسه كه می خواستند گذشته را نابود كنند و در عین حال مردم را به آینده امیدوار سازند، گفت: «مردمی كه هرگز به گذشتگان خود توجه نكرده اند، نمی توانند آینده نگری داشته باشند.» (12)
صد خطابه، نامه هایی است كه یك شاهزاده خیالی هندی به نام كمال الدوله به جلال الدوله در ایران می نویسد: این خطابه ها نیز ناتمام است. از سه مكتوبش نیز فقط یك مكتوب مانده است.
كتاب هفتاد و دو ملت او هم از حیث محتوا و از جهت نام برگرفته شده از بیت معروف حافظ است:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه *** چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
تساهل و مدارای مذهبی كه یكی از درونمایه های اصلی عرفان اسلامی است (13)، در هفتاد و دو ملت كرمانی موردتوجه قرار گرفته است: «گهر آیینها و هدف همه آنها چیزی جز انسان بودن و خوب بودن نیست» او با تأكید بر مدارا می خواهد یكی از آفات دیرینه جامعه را كه همانا تعصب است، نابود سازد. این گفتمان ضدتعصب و تساهل پیشه برای ایران بسیار لازم و مفید بوده است.
از جمله دیگر آثار او رضوان است و سپس رمانها و ترجمه هایش از قبیل نامه ی علی (علیه السلام) به مالك اشتر و نیز ترجمه تلماك اثر فنلون از فرانسه به فارسی (14).
نمونه ای از كارهای میرزاآقاخان كه مبین گفتمان متعالی اوست: «این جبلت از قدیم در نهاد مردم ایران مركوز بوده كه هر چیز حتی تغییرات فصول و ازمنه را به پادشاه نسبت می دهند و افراد رعیت را هیچ وقعی ننهاده، منشأ اثر و قدرتی نمی شمارند... سبب این كه ملت ایران تاكنون در هیچ راهی پیش نرفته و ترقی حاصل نشده، همین اعتقاد باطل است... [كه] خود را در حقوق مكتسبه حصه دار نمی داند.» (15)
میرزاآقاخان كرمانی در علقه های ناسیونالیستی تحت تأثیر آخوندزاده بود. او به ایران و ایرانی عشق می ورزید. (16) لیكن در مسئله تغییر خط و الفبا با آخوندزاده توافق نداشت و نیز در مورد اندیشه های ضددینی آخوندزاده نیز با او همقدم نبود. از این كه بگذریم، گفتمان سیاسی آن دو به هم بسیار نزدیك است. او نیز مانند آخوندزاده دیوانه خاك و عاشق دلچاك ایران است: «در مورد ایران و خاك ایران آن قدر عشق بروز می دهد كه خاك آن را عنبر نسیم و چون رشك برین پاك و بهشت آسا می داند تا آنجا كه اغلب امراض موجود در ایران را به سرزمین بیگانه منسوب میدارد!» (17)
عبدالرحیم طالبوف (1330-1250ق)
حاجی میرزا عبدالرحیم، پسر ابوطالب نجار تبریزی در حدود سال 1834 در تبریز متولد شد. تقریباً 30 ساله بود كه به باكو و پس از آنجا به تمیر خانشیر رفت و بازرگانی پیشه كرد و در سال 1911 در همانجا وفات یافت. از او یازده اثر بر جای مانده است؛ اما آثار ادبی و اجتماعی مهمش عبارتند از: مسالك المحسنین، كتاب احمد، مسائل الحیات، و سیاست طالبی. (18)«تألیف های یاد شده روان نوشته شده اند. سادگی سبك او در آن دوران حساس گام مهمی به سوی ادبیات معاصر در زبان فارسی بوده است. برخلاف غرب گرایی دارالفنون، طالبوف به سنتهای زبان و فرهنگ روسی گرایش داشت» (19) و با آنكه او در مسائل شرعی و عقیدتی به اندازه آخوندزاده و میرزاآقاخان بی پروا نبود و گاهی بنا به مصلحت و یا از روی اعتقاد، رنگی از مسائل مذهبی به آرا و افكار خود می زد. ولی با وجود این كه چنین امتیازی به مذهب می دهد، كتابهایش [به] وسیله شیخ فضل الله نوری تحریم و خود طالبوف تكفیر گردید. (20)
«موضوعات مهمی كه در كانون تفكر او وجود داشت، عبارتند از: وطن، آزادی، قانون و شكل حكومت... او از این مقولات به صورت اصطلاحی و امروزین و دقیقش بحث می كند و با گفتمان سیاسی روز كاملاً آشناست. به گفته او دیگر آن زمان گذشته كه بگوییم:
این وطن مصر و عراق و شام نیست *** این وطن آنجاست كو را نام نیست
باید بفهمیم این وطن كه وظیفه ما در حفظ او و ترقی او مستلزم هر نوع فداكاری و جانسپاری است، «ایران» است كه اسامی شهرهای معروفش: شیراز، اصفهان،یزد، كرمان... است.» (21)
بحث طالبوف به ویژه در مورد آزادی در ایران بحثی كاملاً بدیع است. در رساله ایضاحات از آزادی و انواع آن بحث می كند. (22) او آزادی را به شش نوع تقسیم می كند و در مورد هر یك توضیح می دهد:
1- آزادی هویت 2- آزادی عقیده 3- آزادی قول 4- آزادی مطبوعات 5- آزادی اجتماع 6- آزادی انتخاب؛ یعنی همه آزادی های سیاسی. گفتمان او در مورد آزادی خالی از مشابهت با انواع آزادی های سیاسی در نزد كارل یاسپرس نیست. (23) جالب آنكه همه این انواع معادل همان آزادی مثبت در نزد آیزایا برلین است. (24)
بخشی از اقدامات او صرف قانون خواهی و برشمردن مزیت حكومت قانون می شود. نمونه ای از نوشته هایش را به نقل از سیاست طالبی می خوانیم كه خود مبین زیبایی كلام و اندیشه های والای اوست:
«... بلادی كه در پنجاه سال قبل گلستان آسیا محسوب می شد، حالا قبرستان است، امنیت سلب، اطمینان جان و مال معدوم، نصف اهالی نوكرباب و فراش یا اجامر و اوباش حكام ظالم و رشوه خور، اكثر بی دین و عمل، سایر طبقات كالانعام بلهم اَضلّ...
عجبا این همه مردم زنده كه می خورند و می خوابند، می گویند و می شنوند، قیام و قعود دارند؛ نمی بینند كه چه بساط وحشت و چه دستگاه غم انگیز و مصیبت فزا در این مملكت گسترده و تولید شده و نمی فهمند كه نتیجه این همه خودسری و استبداد و فساد، بالاخره نفرت عمومی یعنی غضب الهی و نزول بلای آسمانی، یعنی اغتشاش داخله و مداخله اجانب و فقدان استقلال و... است.» (25)
نمونه ای از سبك شعری و اشعار طالبوف:
تا كه دانش و غیرت شد ز خلق ایرانی *** ملك و ملت ایران رفت رو به ویرانی
كشوری همه غافل ملتی همه جاهل *** مست جام بی علمی محو خمر نادانی (26)
میرزا ملكم خان (1249-1326ق)
از جمله متفكرانی بود كه بیشتر عمرش در زد و بندهای درباری گذشت و از این دیدگاه او شفافیت و یكرنگی و بی غرضی كسانی چون میرزاآقاخان و آخوندزاده و سیدجمال را ندارد. (27) اما همانطور كه ادوارد براون هم تأكید می كند، روزنامه اش در بیدارگری بی رقیب بود. رسائل و مقالات او عبارتند از: 1- كتابچه غیبی 2- رفیق و وزیر 3-دستگاه دیوان 4-تنظیم لشكر و... 5- دفتر قانون 6- نوم و یقظه 7- منافع آزادی 8-كلمات متخیله 9- حریت 10-اشتهارنامه اولیای آدمیت 11-استقراض خارجی 12- ندای عدالت (28).چهار كمدی نیز به او نسبت داده شده: 1- سرگذشت اشرف خان حاكم عربستان 2- طریق حكومت زمان خان بروجردی 3- حكایت كربلا شاهقلی میرزا... 4- سرگذشت آقاهاشم. (29)
به محض جلوس مظفرالدین شاه، اشتهارنامه (بخشنامه) اولیای آدمیت را می نویسد و به ایران می فرستد. اولین جمله اش این است: «ای آدمیان ایران! ای برادران مكرم! سلطنت ایران تازه شد.» سپس می افزاید كه پس از این، امور مملكت بر وفق قانون اداره خواهد شد و آنگاه چنین ادامه می دهد: «سه شرط زیر را بر انصاف ارباب بصیرت واجب می شماریم:
اولاً وزرای حاضر باید آن اغراض شخصی كه وطن گرامی و این ملت خدا را غرق در دریای بلا ساخته، در این موقع مهم كنار گذاشته... ثانیاً اهل درب خانه علی الخصوص آن دولتخواهان غیرتمند كه معنی آدمیت را فهمیده اند باید با كمال دقت مراقب باشند كه آن بی ناموسهای خدا ناترس كه رذالت تملق را سرمایه لاشخوری خود قرار داده اند، دیگر به هیچ طریق نزدیك سریر سلطنت نروند و فطرت پاك این پادشاه را هم به عفونت تملق مسموم نكنند... ثالثاً اتحاد و اتفاق داشته باشند.» (30)
نمونه ای از نوشته های او: «خداوند عالم خاك ایران را از برای چه آفریده است؟ از برای این كه به چند نفر الواط بی دین خوش بگذرد. اسم مبارك این الواط چیست؟ اولیای دولت علیه ایران!»
با وجود فراز و نشیب هایی كه در زندگی ملكم خان وجود دارد و نیز تأیید این نكته كه وی فردی سودجو و جاه طلب بود، می توان با دكتر «شائول بخاش» هم عقیده بود كه: «او به شكایات مردم صدا داد و كانونی برای انعكاس نارضایی های عمومی به وجود آورد. او به مردم آموخت كه چگونه باید وارد سیاست شوند و برای رسیدن به اهداف واحد با هم كار كنند...» (31).
حامد الگار بر یك جنبه دیگر از اقدامات و افكار ملكم خان نیز تأكید می كند و آن حشر و نشر ملكم با عالمان و مجتهدان روشن اندیش روزگار خود است: «تماس ملكم با علما بی شك در رهبری جنبش مشروطه اثر داشته است. ملكم خان پیوسته می كوشید سیدصادق طباطبائی مجتهد بانفوذ تهران را كه در طفره زدن از او پافشاری می كرد، به مجمع آدمیت جلب كند... تأثیر ملكم خان بر سیدصادق هرچه بود، احتمالاً به خوبی به پسرش (سیدمحمد طباطبایی) انتقال یافته است...» (32)
میرزا محمدصادق امیری= (ادیب الممالك فراهانی 1335-1277ه. ق)
او همچون ناصرخسرو و سنایی دو مرحله متفاوت را در زندگی تجربه كرد. مرحله اول زندگی اش به كارهای دیوانی و اداری گذشت و یك چند مدح صاحبان زور و زر گفت؛ ولی در مرحله دوم به صف انقلابیان پیوست و از وطن و دردهای وطن گفت. او درواقع خطاب به خودش گفت:تا كی ای شاعر سخن پرداز *** می كنی وصف دلبران طراز!
هوس عشقبازی ار داری *** با وطن هم قمار عشق بباز
از وطن نیست دلبری بهتر *** به وطن دل بده ز روی نیاز
شاهد شوخ دلفریب وطن *** با رقیب خطر شده دمساز
در اصول ترقیات وطن *** شعر برگو گزیده و ممتاز (33)
درباره ی شعر او گفته اند كه: «شعرهای سیاسی و اجتماعی وی نمی تواند آن ارتباط صمیمانه و تفاهم لازم را با خواننده برقرار كند و گاه از روح و ذوق و فكر مردم فاصله می گیرد.» (34)
نظیر این حرف را در مورد گوته شاعر نامدار آلمانی (1823-1749) گفته اند كه آثار او دو نوع است: آثاری كه در موافقت با انقلاب فرانسه نوشته، همه پربارند و آثاری كه در مخالفت با آن انقلاب نوشته، چندان عمیق نیستند؛ چون از دل برنیامده اند. (35)
از جمله مضامین سیاسی شعر او كه در نوع خود كم نظیر و در عین حال بدیع است راز ترقیات ژاپن و نیز غلبه ژاپن بر روسیه است كه از آن طریق می خواهد بر عقب ماندگی ایران و محرومیتهایش گذری داشته باشد. مضامین دیگر مسائلی چون «شورا» است كه در آن روزگار در نزد معدودی اندیشمند به گفتمان مشروطه راه یافته بود. نمونه ای از این گفتمان در شعر ادیب الممالك:
غرض ز انجمن و اجتماع، جمع قواست *** چرا كه قطره چو شد متصل به هم دریاست
ز فرد فرد محال است كارهای بزرگ *** ولی زجمع توان خواست هرچه خواهی خواست
اگر مرا و تو را عقل خویش كافی بود *** چرا به حكم خداوند امر بر شوراست؟
غرض ز علم چه؟ واقف به حال خود گشتن *** كه از چه روی گرفتار درد و رنج و بلاست
غرض ز علم چه؟ پی بر حقوق خود بردن *** كه از چه دستخوش و پایمال جور و جفاست
چه شد كه ایران آن تختگاه ایرج و سلم *** كنون خراب تر از ربع سلمی و سلماست؟
چه شد كه عزت او شد بدل به ذلت و فقر؟ *** چه شد كه ملت او مبتلای رنج و عناست؟
چه بُد؟ چگونه شد آخر؟ چه وضع پیش آمد؟ *** كه پست تر از همه امروز ملك و ملت ماست؟
ز ماست هرچه بود نقص و هرچه باشد عیب *** كه فضل و رحمت او لا تعدّ و لا تحصی است
تمام این همه، بدبختی است و بی علمی *** كه هركه را نبود علم، اسفل و ادناست
مرا حكایت قارون چه سود می بخشد *** كه فقر و فاقه من شهره نزد شاه و گداست
حدیث شوكت ژاپن بگو و میكادو *** اگر حدیث كنی، این چنین حدیث رواست
چگونه شد كه چنین زود گشت صاحب رشد؟ *** كه این مثابه در او قدرت است و استیلاست (36)
در گرماگرم مبارزات مشروطه و یك سال مانده به صدور فرمان مشروطیت قصیده زیر را خطاب به جلاّد مشروطه گران- عین الدوله- سرود:
ز بس كه از دل مردم همی برآید دود *** سیه شده ست رخ مه بر آسمان كبود
از این وزیر كه شاه اختیار كرده نهاد *** اساس سلطنتش از فراز رو به فرود
سلاح لشكریان گشته آه آتشبار *** متاع كشوریان گشته اشك خون آلود
سپرده توسن دولت به دست قحبه عنان *** نهاده دست قضا بر سر مخنّث خود
دگر به سفره ملت نه آب ماند و نه نان *** دگر به جامه دولت نه تار مانده نه پود
ایامخرّب بنیان سلطنت كه به دهر *** نباشد از تو دلی خرم و تنی خشنود
به روی خلق در رزق بستی اما هیچ *** رخ تو باب سعادت به روی كس نگشود
ز بندگان بربودی هر آنچه ایزد داد *** ز مردمان بستدی هرچه پادشاه بخشود
در جمادی الاولی 1323 قصیده ای در بادكوبه سروده است كه در شماره 24 روزنامه «حیات» چاپ شده. در این منظومه بعد از تعریف آن روزنامه مفاخر گذشته ایران را برمی شمارد و از حال و روز ایران شكایت می نماید:
رسیده ایم به دشتی كه نیست روی نجات *** فتاده ایم به بحری كه نیست راه عبر
كجاست حشمت محمود غزنوی كه شكست *** به سومنات بتان را چو زاده آزر
كجاست رأیت الب ارسلان سلجوقی *** امیر شاه شكار و خدیو شیر شكر
كجاست پادشه پیلتن صلاح الدین *** كه تاخت بر سپه شیردل چو ضیغم نر
كجاست نادر افشار شهریار بزرگ *** كه شد ز فارس سوی هند و ماوراءالنهر (37)
و باز در مدح وطن و در پریشانی اوضاعش:
ای وطن، ای دل مرا مأوی *** ای وطن، ای تن مرا مسكن
ای تو نور و ما همه چشم *** ای وطن ای تو جان و ما همه تن
ای تراب تو بهتر از كافور *** ای نسیم تو خوش تر از لادن
ای فضای تو به ز باد بهار *** ای هوای تو به ز مشك ختن
ای سپرده هزار دستانت *** خانه و آشیان به زاغ و زغن
ای پس از صد هزار رود و سرود *** خاسته از سرای تو شیون (38)
ایرج میرزا (1343-1291ه. ق)
ایرج میرزای جلال الملك در تبریز متولد شد و در تهران وفات یافت. وطن دوستی، توجه به حقوق كودك و زن، روشن اندیشی و دشمنی با خرافات و جهل و همه قیودات اجتماعی، جان مایه های اصلی شعر ایرج است. از آنجا كه او «سنتهای ناسالم» را مهم ترین عامل فقر فرهنگی و اجتماعی می دانست، از این بابت خونین دل و آتشین نفس بود و برای درهم كوبیدن این آداب و رسوم از هجو و هزل سود می جست و گاهی در این باره ره افراط می پیمود. شاید به این سبب كه همچون سعدی بر این عقیده بود كه:گر من سخن، درشت نگویم، تو نشنوی *** بی جهد از آینه نبرد زنگ، صیقلی
در مورد وطن دوستی و اندیشه های ناسیونالیستی، پیش از او اشخاص برجسته ای گفته و سروده بودند، اما در مورد رعایت حقوق كودك و زن او تا حد زیادی از پیشكسوتان محسوب می شود. همچنین در استفاده از مضامین غربی و ساده گویی، او از جمله گویندگان طراز اول است. (39) مصراعهای اول چند نمونه از شعرهای او كه در دل هر خواننده ای نفوذ می كند:
حمد بر كردگار یكتا باد...
ما كه اطفال این دبستانیم...
اندر سر درس گوش می باش...
عید نوروز و اول سال است...
گویند مرا چو زاد مادر...
در كوچه چو می روی به مكتب...
با مادر خویش مهربان باش...
می باش به عمر خود سحر خیز...
شیوایی، روانی، بی ریایی و خلوص كلام را می توان در این قطعات به روشنی مشاهده كرد. گفتار او در مورد كودك و روان شناسی كودك و نیز درباره مادر بی نظیر است. طبیعی است كه هدف نهایی او از سرودن این گونه اشعار پررنگ كردن و در آن روزگار ایجاد «حق كودك» و «حقوق زن» است. و مادر نمادی از كل این مجموعه؛ مجموعه ای به نام زن كه مصداق بارز آن ضرب المثلی است كه ویلی برانت در كتاب خویش- جهان مسلح، جهان گرسنه- آورده است: «دانشمندی از دانشمند دیگر پرسید: چه كسی وضعش از وضع یك كشاورز خرده پا در كشوری فقیر بدتر است؟ پاسخ: زن همان كشاورز!» (40)
قطعه «قلب مادر» كه مضمونش را از یك قطعه آلمانی گرفته است، شاهكاری است در مورد عشق مادری كه به قول اریك فروم، «عشقی بی طمع» و خالصانه است و در عین حال نشانی از رویش بذر«حقوق زن» به نحو عام. بیت اولش این است:
داد معشوقه به عاشق پیغام *** كه كند مادر تو با من جنگ
و سرانجام كه عاشق تسلیم وسوسه های ضدبشری معشوق می شود و «سینه تنگ» مادر را می درد و دل او را برای معشوق می آورد، دم در خانه معشوق به زمین می خورد و دستش خراش برمی دارد، می شنود كه از آن دل آغشته به خون: آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش! *** وای پای پسرم خورد به سنگ! (41)
كار و كارگر هم در شعر ایرج مطرح می شود، البته نه به عمق و گستردگی ابوالقاسم لاهوتی و یا فرخی یزدی، ولی رویكرد ایرج در این قسمت از جهت پیش كسوتی و حق تقدمی كه دارد، حایز اهمیت است:
شنیدم كارفرمایی نظر كرد *** ز روی كبر و نخوت كارگر را
روان كارگر از وی بیازرد *** كه بس كوتاه دانست این نظر را (42)
«ندای اعتراض سیاسی او تا حد درك ضرورت انقلاب و تحول بلند و رسا نیست ... او شاعری است میهن پرست كه ملت خود را از صمیم دل دوست دارد و شیفته عدالت اجتماعی است ... در اشعار [او] افكار دموكراتیك به خوبی انعكاس یافته و دردهای جامعه مانند تزویر و دورویی روحانی نمایان و بیچارگی و نادانی مردم، عادات زشت و خرافات به نحوی كاملاً نیش دار و مؤثر مطرح شده است. گرایش به سادگی و نزدیكی به زبان محاوره مردم... فصل جدیدی در ادبیات منظوم ایران باز می كند كه سرآغاز آن با نام ایرج همراه است و باید براستی او را یكی از پیشوایان عمده این انقلاب دانست.» (43)
ابوالقاسم عارف قزوینی (1353-1300ه. ق)
«بیدار هركه گشت ز ایران رود به باد *** بیدار و زندگانی بیدارم آرزوست»
(عارف قزوینی، دیوان،ص 75)
در سال 1300 هجری قمری در قزوین متولد شد. ابتدا معممی مداح بود. به امر مظفرالدین شاه عمامه اش را برداشت و در ردیف فراش خلوتها جای گرفت. چندی مطرب خواص شد و با رود و سرودش گرم كننده ی محفل دربار و درباریان گردید تا اینكه نغمه مشروطه از گوشه و كنار برخاست:
«عارف كه هزاران پرده ننگین و شرم آور از دوره ی استبداد به چشم خود دیده بود، از همان ابتدای جنبش آزادی به سوی مشروطه خواهان روی آورد و قریحه و استعداد نادر خود را وقف آزادی و انقلاب كرد» (44) آن توان و استعدادی كه خودش به آن آگاه بود: «طبیعت چهار پنج چیز تنها به من داده كه یحتمل در گذشته و آینده همه آنها را به یك نفر نداده و نخواهد داد.» (45) مقصودش شاعری، نوازندگی، خوانندگی، آهنگسازی و حس وطن پرستی بود. «بدون اینكه به قدر سر مویی آرزوی مقام و مرتبه ای را داشته باشد.» (46) ماهیان دریای اندیشه عارف عبارتند از:
1-«وطن» كه در موردش می گوید: ... وقتی من تصنیف وطنی ساخته ام [ساختم] كه ایرانی از هر ده هزار نفر، یك نفرش نمی دانست وطن یعنی چه! چه تنها تصور می كردند، وطن شهر یا دهی است كه انسان در آنجا زاییده شده...» (47)
مرا ز عشق وطن دل به این خوش است كه گر *** ز عشق هركه شوم كشته، زاده ی وطن است
ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است *** مسلك مرغ گرفتار قفس، همچو من است
همت از باد سحر می طلبم گر ببرد *** خبر از من به رفیقی كه به طرف چمن است
فكری ای هموطنان در ره آزادی خویش *** بنمایید كه هركس نكند، مثل من است
خانه ای كو شود از دست اجانب آباد *** ز اشك ویران كنش آن خانه كه بیت الحزن است
جامه ای كو نشود غرقه به خون بهر وطن *** بدر آن جامه كه ننگ تن و كم از كفن است (48)
2-«آزادی» كه در موردش می گوید:
گر قباله جنّت پیشكش دهی، ندهم *** یك نفس كشیدن را در هوای آزادی
به عشق آزادی و آزادی خواهی بود كه بزم نغز دربار و درباریان و خوشی و لذتهای شبان و روزان را رها كرد و با تلخی ها و تلخكامی های آزادی خواهی دمساز شد. به گفته خودش: «وجدان خودم را كه به پاكی او از هر جهت اطمینان دارم به شهادت می طلبم كه از وقتی كه داخل مشروطه طلبی و آزادی خواهی شدم تا این ساعت... از خوشی دنیا خودم را محروم و از همه چیز صرف نظر كرده ام.» (49)
3-«زن» هم در زندگی خصوصی و هم در شعر او جای برجسته ای دارد. با سه تن از دختران قاجاری شاه سر و سرّی داشته است در برون از دربار نیز! او از این جهت با شاعر معاصر عرب نزار قبانی (1924 سوری) در اندیشه و گفتار و كردار مشابهت هایی دارد. «نزار» می گوید: «در هر سفری كه در پیكر معشوق خود می كنم، تطهیر می شوم» و یا: «من گیسوان معشوق خود را همان گونه می گسترم كه یك مؤمن سجاده نمازش را».
نزار را شاعر«زن و شراب» می شناسند و این عنوان در مورد «عارف» هم چندان نابجا نیست.
در مورد «زن» و «وطن» نزار می گوید: از من می پرسند كه چرا زن را موضوع اصلی شعرت قرار داده ای و وطن را فراموش كرده ای؟... تصور می كنند زن چیزی است متضاد با وطن! و آنگاه در مورد وطن می گوید: «وطن در نظر من یك مفهوم تركیبی است از میلیونها چیز: از قطره باران تا برگ درخت، تا قرص نان و ناودان و نامه های عاشقانه و بوی كتابها و شانه ای كه در گیسوان معشوق من سفر می كند و سجاده نماز مادرم و زمانی كه بر چهره پدرم شیار افكنده است.» (50)
عارف نیز چنین مَنشی داشت با این تفاوت كه او در هر دو مورد از نزار موفق تر بود! گفتمان ویژه عارف- نزار، در دوره ی بعد نماینده مبرّزی پیدا كرد به نام فروغ فرخزاد كه بر گفتمان دوران 40 و بعد تأثیر شگرفی گذاشت.
پینوشتها:
1. محمد اسماعیل رضوانی، همان كتاب، ص11.
2. یحیی آرین پور، همان كتاب، ص50.
3. فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، 1349، ص252.
4. حامد الگار، میرزا ملكم خان، ص97.
5. محمدعلی سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران، ص202.
6. بابك احمدی، مدرنیته و اندیشه های انتقادی، ص13.
7. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص27.
8. همان كتاب، ص28.
9. رحیم رضازاده ملك، نقد و تحقیق، ص11.
10. همان كتاب، ص22.
11. و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، تهران، امیركبیر، چاپ اول، 1358، ص19.
12. توماس اسپریگنز، فهم نظریات سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، آگاه، 1370، ص201.
13. علی اكبر امینی، «تساهل و جامعه مدنی»، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 123-124، آذر و دی 1376، ص34.
14. محمد استعلامی، بررسی ادبیات امروز ایران، ص69.
15. حسن شایگان «ملیت، حریت، عدالت، مدنیت»، فرهنگ و توسعه، شماره29، ص23.
16. ابراهیم میرانی، ناسیونالیسم و جنبش مشروطیت ایران، تهران، آرمانخواه، 1358، ص100.
17. فریدون آدمیت، اندیشه های میرزاآقاخان كرمانی، ص 254.
18. عبدالرحیم طالبوف، آزادی و سیاست، 1357.
19. یان ریپكا و... ، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه كیخسرو كشاورزی، تهران، گوتنبرگ و جاویدان خرد، چاپ اول، 1370، ص486.
20. احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، خوارزمی، 1363.
21. همان كتاب، ص48.
22. همان كتاب، ص 48.
23. كارل یاسپرس، آغاز و انجام تاریخ، ص 229-204.
24. آیزایا برلین، در جستجوی آزادی، ترجمه خجسته كیا، تهران، گفتار، 1371، ص 171.
25. عبدالرحیم طالبوف، همان كتاب، ص 193.
26. محمد استعلامی، بررسی ادبیات امروز ایران، تهران، امیركبیر، 1363، ص86.
27. هما ناطق، از ماست كه بر ماست، تهران، آگاه، 1357، ص163 به بعد.
28. محمد محیط طباطبایی، مجموعه آثار میرزا ملكم خان، تهران، انتشارات علمی، بی تاریخ.
29. حامد الگار، میرزا ملكم خان، ص 275، پاورقی.
30. محیط طباطبایی، همان كتاب، ص 186، با كمی تغییر.
31. دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسی ها، ترجمه منوچهر طاهرنیا، تهران، آشتیان، 1362، ص344.
32. حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، توس، چاپ دوم، 1359، ص 268.
33. ادیب الممالك فراهانی، دیوان اشعار.
34. غلامحسین یوسفی، چشمه روشن، تهران، علم، 1363، ص 351.
35. عبدالحسین سعیدیان، دائرة المعارف ادبی، تهران، امیركبیر، 1369، ص64.
36. ادیب الممالك، دیوان اشعار، ص101.
37. همان مأخذ، ص 261.
38. همان مأخذ، ص 261.
39. سیدهادی حائری، افكار و آثار ایرج میرزا، تهران، جاویدان، چاپ دوم، 1366.
40. ویلی برانت، جهان مسلح، جهان گرسنه، ترجمه هرمز همایون پور، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1366، ص 96.
41. غلامحسین یوسفی، همان كتاب، ص 364.
42. ا. بهداد، ننگ و نام شاعر، تهران، ناشر مؤلف، بی تاریخ.
43. یحیی آرین پور، از صبا تا نیما، تهران، جیبی، 1355، ص 415.
44. یحیی آرین پور، همان كتاب، ص 148.
45. غلامحسین یوسفی، همان كتاب، ص 395.
46. عارف قزوینی، كلیات دیوان عارف، به اهتمام عبدالرحمن سیف آزاد، تهران، امیركبیر، چاپ ششم، 1356، ص 450.
47. یوسفی، همان كتاب، ص 397.
48. دیوان عارف،ص 202.
49. محمدعلی سپانلو، عارف قزوینی شاعر ترانه ملی، تهران، آگاه، چاپ اول، زمستان 1365، ص11.
50. محمدرضا شفیعی كدكنی، شعر معاصر عرب، ص 104.
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}